فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fed Up

ˌfed ˈʌp ˌfed ˈʌp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

خسته، کلافه (بعد از فعل می‌آید)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

After months of delays, I'm really fed up with this project.

بعد از چندین ماه تأخیر، واقعاً از این پروژه خسته شدم.

He's fed up with the weather; it’s been raining for weeks!

از این آب‌وهوا کلافه شده. هفته‌هاست که بارون می‌باره!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fed up

  1. adjective disgusted with
    Synonyms:
    bored tired annoyed dissatisfied discontented down depressed weary gloomy blue sick and tired jaded sated satiated blasé glum surfeited up to here
    Antonyms:
    happy pleased overjoyed

ارجاع به لغت fed up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fed up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fed-up

لغات نزدیک fed up

پیشنهاد بهبود معانی