امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Abridge

əˈbrɪdʒ əˈbrɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abridged
  • شکل سوم:

    abridged
  • سوم‌شخص مفرد:

    abridges
  • وجه وصفی حال:

    abridging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
کوتاه کردن، مختصر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He tried to abridge the story into ten pages.
- کوشید داستان را در ده صفحه خلاصه کند.
- the danger of abridging the liberties of the people
- خطر محدود کردن آزادی‌های مردم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abridge

  1. verb shorten
    Synonyms:
    abbreviate abstract blue pencil chop clip compress concentrate condense contract curtail cut decrease digest diminish downsize lessen limit narrow put in nutshell reduce restrict slash snip summarize trim truncate
    Antonyms:
    add enlarge expand extend increase lengthen

ارجاع به لغت abridge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abridge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abridge

لغات نزدیک abridge

پیشنهاد بهبود معانی