با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Abridge

əˈbrɪdʒ əˈbrɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abridged
  • شکل سوم:

    abridged
  • سوم‌شخص مفرد:

    abridges
  • وجه وصفی حال:

    abridging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
کوتاه کردن، مختصر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He tried to abridge the story into ten pages.
- کوشید داستان را در ده صفحه خلاصه کند.
- the danger of abridging the liberties of the people
- خطر محدود کردن آزادی‌های مردم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abridge

  1. verb shorten
    Synonyms: abbreviate, abstract, blue pencil, chop, clip, compress, concentrate, condense, contract, curtail, cut, decrease, digest, diminish, downsize, lessen, limit, narrow, put in nutshell, reduce, restrict, slash, snip, summarize, trim, truncate
    Antonyms: add, enlarge, expand, extend, increase, lengthen

ارجاع به لغت abridge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abridge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abridge

لغات نزدیک abridge

پیشنهاد بهبود معانی