گذشتهی ساده:
abridgedشکل سوم:
abridgedسومشخص مفرد:
abridgesوجه وصفی حال:
abridgingکوتاه کردن، مختصر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to abridge the story into ten pages.
کوشید داستان را در ده صفحه خلاصه کند.
the danger of abridging the liberties of the people
خطر محدود کردن آزادیهای مردم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abridge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abridge