در نقطهی مقابل، از طرفی دیگر، از سوی دیگر، متقابلاً، در مقابل، بهطور وارونه، بهطور معکوس، برعکس، بالعکس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She prefers tea in the morning; conversely, her husband chooses coffee.
او چای را در صبح ترجیح میدهد؛ برعکس، شوهرش قهوه را انتخاب میکند.
The weather this week is expected to be cold; conversely, next week will be warm and sunny.
هوای این هفته سرد پیشبینی میشود؛ بالعکس هفتهی آینده گرم و آفتابی خواهد بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conversely» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conversely