با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

بچه به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

کودک

فونتیک فارسی

bachche
اسم
child, juvenile, youngster, adolescent, babe, gossoon, infant, wean, kid, baby, tad, tod

- بچه از عهده‌ی این کار برنمی‌آید.

- This is beyond the capacity of a child.

- مثل بچه رفتار نکن!

- Don't act like a child!
توله‌ی حیوان

فونتیک فارسی

bachche
اسم
cub, whelp, kid, youngling, suckling, the young of an animal

- بچه شیر

- a lion cub

- کودکان یک بچه روباه زخمی پیدا کردند.

- The children found an injured fox cub.
فرزند

فونتیک فارسی

bachche
اسم
child, offspring

- اگر من بمیرم بچه‌ام چه می‌شود؟

- What will become of my child if I die?

- وقتی به سفر کاری می‌رود من از بچه‌اش مراقبت می‌کنم.

- I will look after her child when she is on a business trip.
اهل یا زاده‌ی مکان مشخص

فونتیک فارسی

bachche
اسم
chap, fellow, belonging to a particular place or group

- بچه‌ی خیلی خوشگذرانی به نظر می‌رسید.

- He seemed a very jovial chap.

- بچه‌ی بسیار دوست‌داشتنی‌ای بود.

- He was an immensely likeable chap.
عامیانه kid, kiddie, kiddy, tyke
pup, puppy
puppy
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بچه

ارجاع به لغت بچه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بچه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بچه

لغات نزدیک بچه

پیشنهاد بهبود معانی