آخرین به‌روزرسانی:

Sprain

spreɪn spreɪn

گذشته‌ی ساده:

sprained

شکل سوم:

sprained

سوم‌شخص مفرد:

sprains

وجه وصفی حال:

spraining

شکل جمع:

sprains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

رگ‌به‌رگ شدن، رگ‌به‌رگ کردن، پیچ‌خوردگی، به‌درد آوردن، پیچ خوردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

She sprained her ankle playing squash.

مچ پای او در بازی اسکواش دچار پیچ‌خوردگی شد.

Parvin fell and sprained her ankle.

پروین افتاد و مچ پایش رگ‌به‌رگ شد.

noun

رگ به رگ، پیچ خورده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

She continued to play despite an ankle sprain.

او با مچ پای پیچ‌خورده به بازی ادامه داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sprain

  1. verb to injure a (bodily part) by twisting
    Synonyms:
    twist turn wrench wrick rick
  1. noun a physical hurt
    Synonyms:
    injury tear pull strain overstrain

ارجاع به لغت sprain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sprain

لغات نزدیک sprain

پیشنهاد بهبود معانی