فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sprain

spreɪn spreɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sprained
  • شکل سوم:

    sprained
  • سوم شخص مفرد:

    sprains
  • وجه وصفی حال:

    spraining
  • شکل جمع:

    sprains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    رگ‌به‌رگ شدن، رگ‌به‌رگ کردن، پیچ‌خوردگی، به‌درد آوردن، پیچ خوردن
    • - She sprained her ankle playing squash.
    • - مچ پای او در بازی اسکواش دچار پیچ‌خوردگی شد.
    • - Parvin fell and sprained her ankle.
    • - پروین افتاد و مچ پایش رگ‌به‌رگ شد.
  • noun
    رگ به رگ، پیچ خورده
    • - She continued to play despite an ankle sprain.
    • - او با مچ پای پیچ‌خورده به بازی ادامه داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sprain

  1. verb To injure a (bodily part) by twisting
    Synonyms: turn, wrench, twist, wrick, rick
  2. noun A physical hurt
    Synonyms: injury, strain, overstrain, pull, tear

ارجاع به لغت sprain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sprain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sprain

لغات نزدیک sprain

پیشنهاد بهبود معانی