فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chalk

tʃɒːk tʃɔːk

گذشته‌ی ساده:

chalked

شکل سوم:

chalked

سوم‌شخص مفرد:

chalks

وجه وصفی حال:

chalking

شکل جمع:

chalks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

گل سفید، سفیدگل (سنگ‌آهکی نرم و خالص و ریزدانه و سفید تا خاکستری)

The artist used chalk to create a beautiful mural on the wall.

این هنرمند از گل سفید برای خلق نقاشی دیواری زیبا روی دیوار استفاده کرد.

The gymnast's hands were covered in chalk.

دستان این ژیمناست پیش از اجرا از سفیدگل پوشیده شده بود.

noun countable uncountable

گچ (برای نوشتن و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

They use chalk to write on a blackboard.

با گچ روی تخته‌سیاه می‌نویسند.

He chalked his name on the asphalt.

او اسم خود را با گچ روی آسفالت نوشت.

verb - intransitive verb - transitive

با گچ نوشتن، با گچ کشیدن، نوشتن، کشیدن (با گچ)

The teacher chalked the assignment instructions.

معلم دستورالعمل تکلیف را با گچ نوشت.

The artist chalked a beautiful mural on the sidewalk.

این هنرمند نقاشی دیواری زیبایی را در پیاده‌رو با گچ کشید.

noun

علامت (با گچ)

He left a chalk on the table to remember where he was sitting.

یک علامت روی میز زد تا به یاد بیاورد کجا نشسته بود.

The teacher drew a chalk on the blackboard.

معلم یک علامت روی تخته‌سیاه کشید.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی ورزش امتیاز (در مسابقه)

Each chalk brings them one step closer to victory.

هر امتیاز آن‌ها را یک قدم به پیروزی نزدیک‌تر می‌کند.

The team was trailing by one chalk in the final minutes of the game.

این تیم در دقایق پایانی بازی با یک امتیاز عقب بود.

verb - transitive

گچ زدن، گل سفید مالیدن (به دیوار و غیره)

Please remember to chalk your hands before attempting to climb the rock wall.

لطفاً به یاد داشته باشید که پیش از تلاش برای بالا رفتن از دیوار سنگی، به دستان خود گچ بزنید.

He chalked the wall.

دیوار را گچ زد.

verb - transitive

جمع زدن (هزینه و غیره)

I need to chalk up the expenses from our vacation before I forget.

پیش از اینکه فراموش کنم باید هزینه‌های تعطیلاتمان را جمع کنم.

The accountant chalked in all the numbers for the quarterly report.

حسابدار تمام اعداد را برای گزارش سه‌ماهه جمع زد.

verb - intransitive

گچی شدن

The old plaster started to chalk.

دیوار قدیمی شروع به گچی شدن کرد.

The humidity caused the walls to chalk.

رطوبت باعث گچی شدن دیوارها شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chalk

  1. noun An amphetamine derivative (trade name Methedrine) used in the form of a crystalline hydrochloride; used as a stimulant to the nervous system and as an appetite suppressant
    Synonyms:
    methamphetamine meth crank ice glass shabu methedrine methamphetamine-hydrochloride deoxyephedrine chicken feed trash bleach whiten blanch draw sketch crayon talc inkstand
  1. verb
    Synonyms:
    picturize scumble

Phrasal verbs

chalk out

1- با گچ نوشتن یا علامت گذاری کردن 2- طرح کردن، به اجمال شرح دادن یا تعیین کردن

chalk up

به دست آوردن، دست یافتن به (پیروزی)، به ثبت رساندن (امتیاز)

به حساب چیزی گذاشتن، ناشی از چیزی دانستن، به پای چیزی نوشتن (تقصیر و غیره)، به حساب کسی گذاشتن (هزینه)

Idioms

not by a long chalk

(انگلیس) به هیچ‌وجه، ابداً

walk a chalk line

(عامیانه) اطاعت کامل کردن، مواظب رفتار خود بودن

chalk and cheese

کاملاً متفاوت، بسیار ناهمانند، دارای فرق از زمین تا آسمان

ارجاع به لغت chalk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chalk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chalk

لغات نزدیک chalk

پیشنهاد بهبود معانی