امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chalk

tʃɒːk tʃɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    chalked
  • شکل سوم:

    chalked
  • سوم‌شخص مفرد:

    chalks
  • وجه وصفی حال:

    chalking
  • شکل جمع:

    chalks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
گل سفید، سفیدگل (سنگ‌آهکی نرم و خالص و ریزدانه و سفید تا خاکستری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The artist used chalk to create a beautiful mural on the wall.
- این هنرمند از گل سفید برای خلق نقاشی دیواری زیبا روی دیوار استفاده کرد.
- The gymnast's hands were covered in chalk.
- دستان این ژیمناست پیش از اجرا از سفیدگل پوشیده شده بود.
noun countable uncountable
گچ (برای نوشتن و غیره)
- They use chalk to write on a blackboard.
- با گچ روی تخته‌سیاه می‌نویسند.
- He chalked his name on the asphalt.
- او اسم خود را با گچ روی آسفالت نوشت.
verb - intransitive verb - transitive
با گچ نوشتن، با گچ کشیدن، نوشتن، کشیدن (با گچ)
- The teacher chalked the assignment instructions.
- معلم دستورالعمل تکلیف را با گچ نوشت.
- The artist chalked a beautiful mural on the sidewalk.
- این هنرمند نقاشی دیواری زیبایی را در پیاده‌رو با گچ کشید.
noun
علامت (با گچ)
- He left a chalk on the table to remember where he was sitting.
- یک علامت روی میز زد تا به یاد بیاورد کجا نشسته بود.
- The teacher drew a chalk on the blackboard.
- معلم یک علامت روی تخته‌سیاه کشید.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی ورزش امتیاز (در مسابقه)
- Each chalk brings them one step closer to victory.
- هر امتیاز آن‌ها را یک قدم به پیروزی نزدیک‌تر می‌کند.
- The team was trailing by one chalk in the final minutes of the game.
- این تیم در دقایق پایانی بازی با یک امتیاز عقب بود.
verb - transitive
گچ زدن، گل سفید مالیدن (به دیوار و غیره)
- Please remember to chalk your hands before attempting to climb the rock wall.
- لطفاً به یاد داشته باشید که پیش از تلاش برای بالا رفتن از دیوار سنگی، به دستان خود گچ بزنید.
- He chalked the wall.
- دیوار را گچ زد.
verb - transitive
جمع زدن (هزینه و غیره)
- I need to chalk up the expenses from our vacation before I forget.
- پیش از اینکه فراموش کنم باید هزینه‌های تعطیلاتمان را جمع کنم.
- The accountant chalked in all the numbers for the quarterly report.
- حسابدار تمام اعداد را برای گزارش سه‌ماهه جمع زد.
verb - intransitive
گچی شدن
- The old plaster started to chalk.
- دیوار قدیمی شروع به گچی شدن کرد.
- The humidity caused the walls to chalk.
- رطوبت باعث گچی شدن دیوارها شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chalk

  1. noun An amphetamine derivative (trade name Methedrine) used in the form of a crystalline hydrochloride; used as a stimulant to the nervous system and as an appetite suppressant
    Synonyms:
    blanch bleach methamphetamine crayon methamphetamine-hydrochloride methedrine draw meth sketch deoxyephedrine chicken feed inkstand talc crank glass whiten ice shabu trash
  1. verb
    Synonyms:
    picturize scumble

Phrasal verbs

  • chalk out

    1- با گچ نوشتن یا علامت گذاری کردن 2- طرح کردن، به اجمال شرح دادن یا تعیین کردن

  • chalk up

    به دست آوردن، دست یافتن به (پیروزی)، به ثبت رساندن (امتیاز)

    به حساب چیزی گذاشتن، ناشی از چیزی دانستن، به پای چیزی نوشتن (تقصیر و غیره)، به حساب کسی گذاشتن (هزینه)

Idioms

  • walk a chalk line

    (عامیانه) اطاعت کامل کردن، مواظب رفتار خود بودن

  • chalk and cheese

    کاملاً متفاوت، بسیار ناهمانند، دارای فرق از زمین تا آسمان

ارجاع به لغت chalk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chalk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chalk

لغات نزدیک chalk

پیشنهاد بهبود معانی