امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bodied

-bɑːdid -bɒdid
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    دارای بدن، دارای جسم
    • - able-bodied
    • - سالم، قادر به کار
    • - full-bodied flavor
    • - طعم قوی و خوشایند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bodied

  1. adjective Possessing or existing in bodily form; - Shakespeare
    Synonyms: corporal, corporate, embodied, incarnate
  2. adjective Having a body or a body of a specified kind; often used in combination
    Antonyms: unbodied

ارجاع به لغت bodied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bodied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bodied

لغات نزدیک bodied

پیشنهاد بهبود معانی