فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unbodied

American: ʌnˈbɒdɪd British: ʌnˈbɒdɪd

معنی

adjective

بی‌جسم، بی‌تن، غیر‌جسمانی، روحانی، بی‌شکل، غیر‌ملموس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbodied

  1. adjective having no body, form, or substance
    Synonyms:
    immaterial spiritual incorporeal insubstantial bodiless disembodied nonphysical unsubstantial discarnate unembodied discorporate uncorporal metaphysical
    Antonyms:
    bodied

ارجاع به لغت unbodied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbodied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unbodied

لغات نزدیک unbodied

پیشنهاد بهبود معانی