با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Allied

ˈælaɪd, əˈlaɪd ˈælaɪd, əˈlaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    allies
  • وجه وصفی حال:

    allying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • C2
    پیوسته، متحد
    • - The Allied forces invaded Iran.
    • - نیروهای متفقین ایران را اشغال کردند.
    • - Persian and Kurdish are allied languages.
    • - فارسی و کردی زبان‌های هم‌خانواده هستند.
    • - The steel and allied industries were nationalized.
    • - پولاد و صنایع وابسته به آن را ملی کردند.
    • - the Allied invasion of Normandy
    • - حمله‌ی متفقین به ساحل نرماندی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد allied

  1. adjective friendly; united
    Synonyms: affiliated, agnate, akin, amalgamated, associated, bound, cognate, combined, confederate, connate, connected, incident, in league, joined, joint, kindred, linked, married, related, unified, wed
    Antonyms: disunited, estranged, unfriendly

ارجاع به لغت allied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/allied

لغات نزدیک allied

پیشنهاد بهبود معانی