با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Estranged

ɪˈstreɪndʒd ɪˈstreɪndʒd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(شوهر یا زن که به‌طور رسمی طلاق نگرفته‌اند اما در کنار هم زندگی نمی‌کنند) جداشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- his estranged wife
- همسر جداشده‌اش
- her estranged husband
- شوهر جداشده‌اش
adjective formal
(از/با خانواده یا دوستان) روی‌گردان، قطعِ رابطه‌کرده، دورشده
- It's sad to see someone estranged from their parents.
- غم انگیز است که کسی با پدر و مادر خود قطعِ رابطه‌کرده باشد.
- Harriet felt more estranged from her daughter than ever.
- هریت بیش‌ازپیش از دخترش روی‌گردان می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد estranged

  1. verb Arouse hostility or indifference in where there had formerly been love, affection, or friendliness
    Synonyms: separated, disunited, alienated, aliened, split, severed, parted, divorced, diverted, antagonized
    Antonyms: engaged, married, united
  2. adjective Caused to be unloved
    Synonyms: alienated

لغات هم‌خانواده estranged

ارجاع به لغت estranged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «estranged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/estranged

لغات نزدیک estranged

پیشنهاد بهبود معانی