On And Off

آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از off and on نیز استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb idiom phrase
گاه‌گداری، برخی اوقات، گاهی، گهگاه، گاه‌وبیگاه، هرازگاهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- She works on and off at the café while pursuing her studies.
- علاوه‌بر ادامه‌‌ی تحصیل، او گاه‌گداری در کافه نیز کار می‌کند.
- He has played the guitar on and off since he was a teenager.
- او از دوران نوجوانی به‌صورت گاه‌و‌بیگاه گیتار نواخته است..
- I’ve been exercising on and off lately, but I really want to make it a regular habit.
- من اخیراً هرازگاهی ورزش کرده‌ام، اما واقعاً می‌خواهم آن را به یک عادت همیشگی تبدیل کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد on and off

  1. adverb intermittently, happening or existing only some of the time
    Synonyms: at intervals, at times, discontinuously, every now and then, every once in a while, every so often, from time to time, hardly, infrequently, intermittently, irregularly, now and again, now and then, occasionally, off and on, once in a blue moon, once in a while, on occasion, periodically, sometimes, sporadically
  2. adjective, adverb intermittent
    Synonyms: alternately, at irregular intervals, fluctuating, inconstantly, infrequently, intermittently, irregularly, not often, now and then, off and on, on-and-off, sometimes, sporadically, uncertainly, variable, very seldom, when the mood strikes

ارجاع به لغت on and off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on and off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-and-off

لغات نزدیک on and off

پیشنهاد بهبود معانی