بهسختی، بهندرت، بهزور
I hardly know him.
او را درست نمیشناسم.
He can hardly speak English.
او بهسختی انگلیسی حرف میزند.
We hardly ever go to the cinema these days.
این روزها بهندرت به سینما میرویم.
I could hardly believe my eyes.
چیزی که دیده بودم را، بهزور باور کردم.
بههیچوجه، اصلاً، ابداً
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is hardly the person to ask for help.
او اصلاً کسی نیست که بشود ازش کمک خواست.
You can hardly blame him for being upset.
بههیچوجه نمیتوانی او را برای ناراحت بودن سرزنش کنی.
They can hardly refuse such a generous offer.
آنها ابداً نمیتوانند چنین پیشنهاد سخاوتمندانهای را رد کنند.
به ندرت، ندرتاً، کم، خیلی کم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hardly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hardly