امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hardly

ˈhɑːrdli ˈhɑːdli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
سخت، به‌سختی، مشکل، به‌زحمت، بادرشتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I hardly know him.
- او را درست نمی‌شناسم.
- He is hardly the person to ask for help.
- او اصلاً کسی نیست که بشود ازش کمک خواست.
- He can hardly speak English.
- او به‌سختی انگلیسی حرف می‌زند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hardly

  1. adverb scarcely; with difficulty
    Synonyms:
    almost inconceivably almost not barely by a hair by no means comparatively detectably faintly gradually imperceptibly infrequently just little no more than not a bit not at all not by much not likely not markedly not measurably not much not notably not noticeably not often not quite no way once in a blue moon only only just perceptibly practically pretty near rarely scantly seldom simply slightly somewhat sparsely sporadically with trouble
    Antonyms:
    very

لغات هم‌خانواده hardly

  • adverb
    hard, hardly

ارجاع به لغت hardly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hardly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hardly

لغات نزدیک hardly

پیشنهاد بهبود معانی