بهندرت، هرازگاهی، گهگاه، دیربهدیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They make Indian food infrequently.
آنها بهندرت غذای هندی درست میکنند.
My car infrequently needs repairs because I take good care of it.
ماشین من دیربهدیر نیاز به تعمیر پیدا میکند؛ زیرا بهخوبی از آن مراقبت میکنم.
She is so infrequently angry that it is hard to recognize it.
بهقدری بهندرت عصبانی میشود که بهسختی میتوان این عصبانیت را تشخیص داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infrequently» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infrequently