From Time To Time

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

idiom B2
گاه و بیگاه، گهگاه، هرچند وقت یکبار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد from time to time

  1. adverb now and then
    Synonyms: ever so often, every now and then, every once in a while, infrequently, not often, now and again, occasionally, once and again, once in a while, periodically, sometimes, sporadically

ارجاع به لغت from time to time

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «from time to time» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/from-time-to-time

لغات نزدیک from time to time

پیشنهاد بهبود معانی