بهشدت، فوقالعاده، بینهایت، بیش از حد
The traffic was impossibly heavy during rush hour.
ترافیک در ساعات شلوغ فوقالعاده سنگین بود.
He is impossibly talented in music for someone his age.
او برای کسی در سن خودش، در موسیقی بینهایت بااستعداد است.
غیرممکن، نشدنی، بعید، دستنیافتنی، محال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mountain peak seemed impossibly high to reach.
قلهی کوه، دستنیافتنی به نظر میرسید.
Winning the lottery is impossibly unlikely.
برنده شدن در بختآزمایی تقریباً نشدنی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impossibly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impossibly