ولگردی کردن، تلکه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The crowd mooched away in silent disinterest.
جمعیت با سکوت حاکی از بیعلاقگی بهآرامی دور شد.
A destroyer mooched around all over the channel for two weeks.
یک ناوشکن دو هفته در سرتاسر آبراهه پرسه میزد.
A dark-haired boy came up and tried to mooch a cigarette.
پسر بچهی موسیاهی جلو آمد و سعی کرد سیگاری (از ما) گدایی کند.
He is always mooching money from his rich uncle.
او همیشه از عموی پولدارش پول تلکه میکند.
He mooched apples from the blind man's basket.
او از سبد مرد کور، سیب بلند کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mooch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mooch