به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Mooch

muːtʃ muːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive adverb
    ولگردی کردن، تلکه کردن
    • - The crowd mooched away in silent disinterest.
    • - جمعیت با سکوت حاکی از بی‌علاقگی به‌آرامی دور شد.
    • - A destroyer mooched around all over the channel for two weeks.
    • - یک ناوشکن دو هفته در سرتاسر آبراهه پرسه می‌زد.
    • - A dark-haired boy came up and tried to mooch a cigarette.
    • - پسر بچه‌ی موسیاهی جلو آمد و سعی کرد سیگاری (از ما) گدایی کند.
    • - He is always mooching money from his rich uncle.
    • - او همیشه از عموی پولدارش پول تلکه می‌کند.
    • - He mooched apples from the blind man's basket.
    • - او از سبد مرد کور، سیب بلند کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mooch

  1. verb cadge
    Synonyms: beg, borrow, bum, bumoff, freeload, leach off, scrounge, sponge

ارجاع به لغت mooch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mooch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mooch

لغات نزدیک mooch

پیشنهاد بهبود معانی