با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stipulate

ˈstɪpjəleɪt ˈstɪpjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stipulated
  • شکل سوم:

    stipulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    stipulates
  • وجه وصفی حال:

    stipulating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive formal
قید کردن، مشخص کردن، تصریح کردن، شرط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The carpet's specifications are clearly stipulated in the contract.
- مشخصات فرش در قرارداد فروش به‌وضوح قید شده است.
- It is stipulated that the goods be delivered in one week.
- تصریح شده است که کالا ظرف یک هفته تحویل داده شود.
verb - intransitive verb - transitive
میثاق بستن، پیمان بستن، عهد بستن، قرارداد بستن
- The coach stipulated that all team members must attend practice sessions.
- این مربی قرارداد بست که تمامی اعضای تیم باید در تمرینات حضور داشته باشند.
- The lease stipulates that no pets are allowed in the apartment.
- در اجاره عهد بسته شده است که هیچ‌گونه حیوان خانگی در آپارتمان مجاز نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stipulate

  1. verb decide on conditions
    Synonyms: agree, arrange, bargain, condition, contract, covenant, designate, detail, engage, guarantee, impose, insist upon, lay down, lay finger on, make, make a point, name, particularize, pin down, pledge, postulate, promise, provide, put down for, require, settle, slot, specificate, specificize, specify, spell out, state
    Antonyms: imply, wish

ارجاع به لغت stipulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stipulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stipulate

لغات نزدیک stipulate

پیشنهاد بهبود معانی