گذشتهی ساده:
stipulatedشکل سوم:
stipulatedسومشخص مفرد:
stipulatesوجه وصفی حال:
stipulatingقید کردن، مشخص کردن، تصریح کردن، شرط کردن
The carpet's specifications are clearly stipulated in the contract.
مشخصات فرش در قرارداد فروش بهوضوح قید شده است.
It is stipulated that the goods be delivered in one week.
تصریح شده است که کالا ظرف یک هفته تحویل داده شود.
میثاق بستن، پیمان بستن، عهد بستن، قرارداد بستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coach stipulated that all team members must attend practice sessions.
این مربی قرارداد بست که تمامی اعضای تیم باید در تمرینات حضور داشته باشند.
The lease stipulates that no pets are allowed in the apartment.
در اجاره عهد بسته شده است که هیچگونه حیوان خانگی در آپارتمان مجاز نیست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stipulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stipulate