با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Foment

foʊˈment fəʊˈment
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fomented
  • شکل سوم:

    fomented
  • سوم شخص مفرد:

    foments
  • وجه وصفی حال:

    fomenting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • برانگیختن، پروردن، تحریک کردن
    • - to foment trouble
    • - دردسر ایجاد کردن
    • - He tried to foment a riot among the workers.
    • - او کوشید در میان کارگران آشوب‌آفرینی کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد foment

  1. verb instigate, provoke
    Synonyms: abet, agitate, arouse, brew, cultivate, encourage, excite, fan the flames, foster, goad, incite, nurse, nurture, promote, quicken, raise, set, set on, sow the seeds, spur, start, stimulate, stir up, whip up
    Antonyms: cease, dampen, discourage, dissuade, stop

ارجاع به لغت foment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foment

لغات نزدیک foment

پیشنهاد بهبود معانی