با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sweeten

ˈswiːtn ˈswiːtn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sweetened
  • شکل سوم:

    sweetened
  • سوم‌شخص مفرد:

    sweetens
  • وجه وصفی حال:

    sweetening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
شیرین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Hossein sweetens his tea with honey.
- حسین چای خود را با عسل شیرین می‌کند.
- The chef used a pinch of cinnamon to sweeten the flavor of the apple pie.
- سرآشپز برای شیرین کردن طعم پای سیب از کمی دارچین استفاده کرد.
verb - intransitive
شیرین شدن
- Fruits, as they ripen, they sweeten.
- میوه‌ها که رسیده می‌شوند، شیرین می‌شوند.
- The lemonade sweetened as the sugar dissolved into the water.
- وقتی شکر در آب حل شد، لیموناد شیرین شد.
verb - transitive
خوشایند کردن، مطبوع کردن
- They sweetened the deal by offering an interest-free loan.
- آنان با دادن پیشنهاد وام بی‌بهره معامله را پذیرفتنی‌تر کردند.
- Flowers sweetened the air of the garden.
- گل‌ها هوای باغ را مطبوع می‌کردند.
verb - transitive
خرسند کردن، راضی کردن، دلجویی کردن، دل کسی را به دست آوردن
- He thought it was a good time to sweeten the people with a tax cut.
- فکر می‌کرد وقت مناسبی بود برای اینکه با کاهش مالیات‌ها دل مردم را به‌دست آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sweeten

  1. verb add sugar
    Synonyms: add sweetening, candy, candy-coat, honey, make sweet, make toothsome, mull, sugar, sugar-coat
    Antonyms: salt, sour
  2. verb make happy; appease
    Synonyms: alleviate, assuage, conciliate, mollify, pacify, placate, propitiate, soften up, soothe
    Antonyms: displease, disrupt, trouble, worry

لغات هم‌خانواده sweeten

ارجاع به لغت sweeten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sweeten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sweeten

لغات نزدیک sweeten

پیشنهاد بهبود معانی