امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Cruel

    ˈkruːəl ˈkruːəl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      crueler

    • صفت عالی:

      cruelest

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B1
    بی‌رحم، ظالم، ستمکار، ستمگر، بیدادگر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - He was very cruel to his wife.
    - او به زنش خیلی ظلم می‌کرد.
    - He said cruel things to his mother.
    - او با مادرش با درشتی حرف زد.
    - Amir Teymoor was a cruel man.
    - امیر تیمور مرد سنگدلی بود.
    - his cruel behavior toward the prisoners
    - رفتار ستمگرانه‌ی او با زندانیان
    - cruel fate
    - سرنوشت مشقت‌بار
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد cruel

    1. adjective vicious, pitiless; causing pain
      Synonyms:
      vicious evil wicked painful bitter hard fierce brutal harsh hateful ruthless spiteful unfeeling heartless merciless inhuman atrocious callous monstrous relentless sadistic tyrannical unrelenting bloodthirsty ferocious malevolent rancorous vengeful bestial brutish degenerate depraved hard-hearted implacable virulent demoniac hellish inexorable inhumane pernicious poignant revengeful sinful cold-blooded excruciating flinty unnatural
      Antonyms:
      kind gentle feeling merciful thoughtful compassionate considerate charitable uncruel

    لغات هم‌خانواده cruel

    • adjective
      cruel

    ارجاع به لغت cruel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cruel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cruel

    لغات نزدیک cruel

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی