مشقتبار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an excruciating pain
درد جانفرسا
The decision to get a divorce was excruciating for both of them.
تصمیم آنها به طلاق برای هر دوی آنها دردناک بود.
with excruciating attention to details
با توجه بسیار به جزئیات
Enemy fire made climbing the hill excruciatingly difficult.
آتش دشمن بالا رفتن از تپه را بسیار دشوار میکرد.
درد جانفرسا، درد جانکاه، درد طاقتفرسا
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «excruciating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/excruciating