فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chilled

tʃɪld tʃɪld

سوم‌شخص مفرد:

chills

وجه وصفی حال:

chilling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

سرد، خنک

I like to have a chilled soda with my meal.

دوست دارم با غذایم سودای خنک بخورم.

the chilled breeze on the beach

نسیم خنک در ساحل

adjective

خونسرد، آرام، آسوده، آسوده‌خاطر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

My friend is always so chilled; she never lets anything stress her out.

دوستم همیشه خونسرد است و هیچ‌وقت اجازه نمی‌دهد چیزی او را مضطرب کند.

I envy how chilled my sister is.

به خونسردی خواهرم غبطه می‌خورم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chilled

  1. verb discourage
    Synonyms:
    disheartened discouraged dampened
    Antonyms:
    encouraged heartened incited inspirited
  1. verb make cool or cooler
    Synonyms:
    cooled iced frozen dampened depressed dispirited shaken shivered
    Antonyms:
    warmed het

ارجاع به لغت chilled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chilled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chilled

لغات نزدیک chilled

پیشنهاد بهبود معانی