سومشخص مفرد:
chillsوجه وصفی حال:
chillingسرد، خنک
I like to have a chilled soda with my meal.
دوست دارم با غذایم سودای خنک بخورم.
the chilled breeze on the beach
نسیم خنک در ساحل
خونسرد، آرام، آسوده، آسودهخاطر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My friend is always so chilled; she never lets anything stress her out.
دوستم همیشه خونسرد است و هیچوقت اجازه نمیدهد چیزی او را مضطرب کند.
I envy how chilled my sister is.
به خونسردی خواهرم غبطه میخورم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chilled» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chilled