ملاس، شیرهی قند، شیرهی نیشکر، شیرهی چغندر
You may find it easier to measure the molasses and syrup in tablespoons.
ممکن است اندازهگیری ملاس و شربت در قاشق غذاخوری آسانتر باشد.
The recipe called for a cup of molasses.
دستورالعمل یک فنجان ملاس را میخواست.
اَفشُره، عصاره، شیرهی میوه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Sugar, honey and molasses can help to soothe a sore throat.
شکر، عسل و افشره میتوانند به تسکین گلودرد کمک کنند.
The thick molasses coated the pancakes perfectly.
عصارهی غلیظ روی پنکیکها را کاملا پوشانده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «molasses» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/molasses