فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Chicken

ˈtʃɪkɪn ˈtʃɪkɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chickens

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    جانورشناسی جوجه مرغ، مرغ، پرنده‌ی کوچک، ماکیان، جوجه‌ی مرغ یا خروس
    • - a hen and her chickens
    • - یک مرغ و جوجه‌هایش
    • - She went to feed the chickens.
    • - او رفت به مرغ‌ها غذا بدهد.
  • noun uncountable
    گوشت مرغ
    • - We had chicken for dinner.
    • - برای شام مرغ داشتیم.
    • - fried chicken
    • - مرغ سرخ کرده
    • - chicken sandwich
    • - ساندویچ مرغ
    • - chicken kebab, broiled chicken
    • - جوجه کباب
  • noun adjective countable informal
    بچه، مرد جوان، ناآزموده، ترسو، کم‌رو
    • - Don't be a chicken!
    • - ترسو نباش!
    • - He called me a chicken because I wouldn't swim in the river.
    • - به من گفت ترسو چون نمی‌خواستم در رودخانه شنا کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chicken

  1. noun person afraid to try something
    Synonyms: coward, craven, dastard, funk, poltroon, quitter, recreant, scaredy cat, yellow belly
  2. noun farm fowl
    Synonyms: banty, barnyard fowl, biddy, capon, chick, cock, cock-a-doodle-do, cockalorum, cockerel, gump, heeler, hen, poultry, pullet, rooster

Phrasal verbs

Idioms

  • chicken and egg situation

    (در اصل: این پرسش که آیا مرغ اول به وجود آمده یا تخم‌مرغ؟) اشکال در شناخت علت و معلول

  • chickens have come home to roost

    عواقب عمل بد دامن‌گیر انسان می‌شود، هر که نان از عمل خویش خورد

  • count one's chickens before they are hatched

    جوجه‌ها را قبل از پاییز شمردن

    جوجه را قبل از پاییز شمردن

  • play chicken

    (عامیانه) متقابلاً تهدید و مبارزه‌جویی کردن (برای از میدان در کردن حریف)

ارجاع به لغت chicken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chicken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chicken

لغات نزدیک chicken

پیشنهاد بهبود معانی