شکل جمع:
chicksجانورشناسی جوجه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The mother bird was feeding her chicks.
پرندهی مادر جوجههای خود را غذا میداد.
The farmer found a lost chick wandering in the barn.
کشاورز جوجهی گمشدهای را پیدا کرد که در انبار سردرگم بود.
عامیانه ناپسند دخترک، دختربچه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
What a nice chick!
چه دختربچهی خوبی!
The chick behind the counter was rude to me.
دخترک پشت پیشخوان با من بیادبی کرد.
کودک، بچه، نوزاد
The chick hugged their teddy bear tightly.
کودک خرس عروسکی آنها را محکم در آغوش گرفت.
The chick's laughter filled the room with joy.
خندهی نوزاد اتاق را پر از شادی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chick