فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Chick

tʃɪk tʃɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chicks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جوجه، بچه، نوزاد
    • - The mother bird was feeding her chicks.
    • - پرنده‌ی مادر جوجه‌های خود را غذا می‌داد.
    • - What a nice chick!
    • - چه تکه‌ی خوبی!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chick

  1. noun Young bird especially of domestic fowl
    Synonyms: child, girl, dame, biddy, moppet, doll, sprout, wench, woman, youngster, skirt, bird

ارجاع به لغت chick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chick

لغات نزدیک chick

پیشنهاد بهبود معانی