فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chick

tʃɪk tʃɪk

شکل جمع:

chicks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

جانورشناسی جوجه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The mother bird was feeding her chicks.

پرنده‌ی مادر جوجه‌های خود را غذا می‌داد.

The farmer found a lost chick wandering in the barn.

کشاورز جوجه‌ی گمشده‌ای را پیدا کرد که در انبار سردرگم بود.

noun countable informal

عامیانه ناپسند دخترک، دختربچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

What a nice chick!

چه دختربچه‌ی خوبی!

The chick behind the counter was rude to me.

دخترک پشت پیشخوان با من بی‌ادبی کرد.

noun countable

کودک، بچه، نوزاد

The chick hugged their teddy bear tightly.

کودک خرس عروسکی آن‌ها را محکم در آغوش گرفت.

The chick's laughter filled the room with joy.

خنده‌ی نوزاد اتاق را پر از شادی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chick

  1. noun young bird especially of domestic fowl
    Synonyms:
    child girl bird doll skirt woman youngster wench dame biddy moppet sprout

ارجاع به لغت chick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chick

لغات نزدیک chick

پیشنهاد بهبود معانی