شکل جمع:
dollsعروسک
She was busy playing with her dolls.
او سرگرم بازی با عروسکهایش بود.
The little girl hugged her favorite doll tightly.
دخترک عروسک مورد علاقهاش را محکم در آغوش گرفت.
(انسان) زیبا، دوستداشتنی، جذاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her daughter is quite a doll.
دختر او واقعاً جذاب است.
She’s an absolute doll, always cheerful and kind to everyone she meets.
او بسیار دوستداشتنی است و همیشه با همهی کسانی که ملاقات میکند، شاد و مهربان است.
زن جوان زیبا و نادان
Everyone admired her for her looks, but they dismissed her as just another doll.
همه او را به خاطر قیافهاش تحسین میکردند، اما او را بهعنوان یک زن نادان دیگر رد کردند.
Ehsan thought she was just a doll, but her sharp wit quickly proved him wrong.
احسان فکر میکرد که او فقط یک زن زیبای نادان است، اما شوخ طبعی او بهسرعت ثابت کرد که او اشتباه میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «doll» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/doll