امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Doll

dɑːl / / dɒːl dɒl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dolls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
عروسک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She was busy playing with her dolls.
- او سرگرم بازی با عروسک‌هایش بود.
- The little girl hugged her favorite doll tightly.
- دخترک عروسک مورد علاقه‌اش را محکم در آغوش گرفت.
noun informal
(انسان) زیبا، دوست‌داشتنی، جذاب
- Her daughter is quite a doll.
- دختر او واقعاً جذاب است.
- She’s an absolute doll, always cheerful and kind to everyone she meets.
- او بسیار دوست‌داشتنی است و همیشه با همه‌‌ی کسانی که ملاقات می‌کند، شاد و مهربان است.
noun
زن جوان زیبا و نادان
- Everyone admired her for her looks, but they dismissed her as just another doll.
- همه او را به خاطر قیافه‌اش تحسین می‌کردند، اما او را به‌عنوان یک زن نادان دیگر رد کردند.
- Ehsan thought she was just a doll, but her sharp wit quickly proved him wrong.
- احسان فکر می‌کرد که او فقط یک زن زیبای نادان است، اما شوخ طبعی او به‌سرعت ثابت کرد که او اشتباه می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد doll

  1. noun toy person
    Synonyms:
    baby dolly effigy figure figurine manikin marionette model moppet puppet
  1. noun generous person
    Synonyms:
    darling decent person helpful person honey prince sweetheart sweetie
  1. noun attractive woman
    Synonyms:
    angel babe bathing beauty beauty queen broad bunny centerfold chick cover girl cupcake cutie cutie-pie dish dollface dreamboat dream girl fox glamour girl good-looking woman honey hot dish hot number peach pin-up raving beauty sex bunny sex kitten sexpot tomato

ارجاع به لغت doll

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «doll» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/doll

لغات نزدیک doll

پیشنهاد بهبود معانی