امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bunny

ˈbʌni ˈbʌni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bunnies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable informal
    خرگوش (در زبان کودکان)
    • - We spotted a wild bunny.
    • - یه خرگوش وحشی رو دیدیم.
    • - The fluffy bunny hopped around the yard.
    • - خرگوش توی حیاط لی‌لی می‌کرد.
  • noun countable informal
    زن جذاب (جوان)
    • - The bunny at the party caught everyone's attention with her stunning beauty.
    • - زن جذاب حاضر در مهمانی با زیبایی خیره‌کننده‌اش توجه همه را به خود جلب کرد.
    • - The bunny was the center of attraction at the fashion show.
    • - آن زن جذاب در نمایش مد در مرکز توجه بود.
  • noun countable informal
    ورزش شوت بی‌دفاع (در بسکتبال)
    • - The player missed the bunny.
    • - این بازیکن شوت بی‌دفاع را از دست داد.
    • - With no defenders nearby, he had no trouble making a bunny near the basket.
    • - بدون هیچ مدافعی در آن نزدیکی، او هیچ مشکلی برای پرتاب شوت بی‌دفاع نزدیک سبد نداشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bunny

  1. noun A young waitress in a nightclub whose costume includes the tail and ears of a rabbit
    Synonyms: bunny-girl
  2. noun (usually informal) especially a young rabbit
    Synonyms: bunny-rabbit

ارجاع به لغت bunny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bunny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bunny

لغات نزدیک bunny

پیشنهاد بهبود معانی