فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Filch

fɪltʃ fɪltʃ

گذشته‌ی ساده:

filched

شکل سوم:

filched

سوم‌شخص مفرد:

filches

وجه وصفی حال:

filching

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

کش رفتن، بچابکی دزدیدن، دزدیدن، دزدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

When I was a child, I used to filch Talla Khanom's cigarettes.

بچه که بودم سیگارهای طلا خانم را می‌دزدیدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد filch

  1. verb steal
    Synonyms:
    take rob lift swipe pinch snitch rip off thieve pilfer sneak purloin misappropriate crib embezzle cop walk off with scrounge hustle snipe
    Antonyms:
    give contribute

ارجاع به لغت filch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «filch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/filch

لغات نزدیک filch

پیشنهاد بهبود معانی