گذشتهی ساده:
filchedشکل سوم:
filchedسومشخص مفرد:
filchesوجه وصفی حال:
filchingکش رفتن، بچابکی دزدیدن، دزدیدن، دزدی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When I was a child, I used to filch Talla Khanom's cigarettes.
بچه که بودم سیگارهای طلا خانم را میدزدیدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «filch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/filch