با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Carry Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    (جایزه و غیره) بردن، برنده شدن، با موفقیت انجام دادن
    • - She carried off the prize.
    • - او جایزه را برد.
    • - America carried off most of the gold medals.
    • - امریکا بیشتر مدالهای طلا را برد.
  • phrasal verb
    (بیماری) موجب مرگ شدن، کشتن
    • - The cholera carried off thousands.
    • - وبا هزاران نفر را کشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد carry off

  1. phrasal verb Transport away
  2. phrasal verb Act convincingly, to succeed at giving the impression of (e.g.) knowledge
  3. phrasal verb Cause death

ارجاع به لغت carry off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «carry off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/carry-off

لغات نزدیک carry off

پیشنهاد بهبود معانی