Substitution

ˌsʌbstəˈtuːʃn ˌsʌbstɪˈtjuːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    substitutions

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun C1
( substitutionary ) تعویض، جانشینی، علی‌البدلی،کفالت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
noun
جانشینی، جانشانی
- Three substitutions were made during the game.
- طی مسابقه سه بار بازیکن عوض و بدل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد substitution

  1. noun The act of exchanging or substituting
    Synonyms: change, commutation, exchange, interchange, shift, switch, trade, transposition, swap
  2. noun The act of putting one thing or person in the place of another:
    Synonyms: exchange, replacement, change, permutation, transposition, swap, switch, commutation

لغات هم‌خانواده substitution

ارجاع به لغت substitution

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «substitution» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/substitution

لغات نزدیک substitution

پیشنهاد بهبود معانی