گذشتهی ساده:
peddledشکل سوم:
peddledسومشخص مفرد:
peddlesوجه وصفی حال:
peddlingدورهگردی کردن، طوافی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Javad used to peddle tomatoes.
جواد گوجهفرنگی دستفروشی میکرد.
He used to peddle second hand opinions to rural audiences.
او عقاید دست دوم را به خورد شنوندگان روستایی میداد.
Don't peddle gossip!
شایعه پراکنی نکن!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «peddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peddle