Inducement

ɪnˈduːsmnt ɪnˈdjuːsmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
انگیزه، موجب، وسیله، مسبب، کشش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The students had little inducement to study hard.
- شاگردان انگیزه‌ی زیادی نداشتند که سخت درس بخوانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inducement

  1. noun incentive, motive
    Synonyms: attraction, bait, brainwash, carrot, cause, come-on, con, consideration, desire, encouragement, hard sell, hook, impulse, incitement, influence, leader, lure, reward, snow job, soft soap, spur, stimulus, sweet talk, temptation, twist, urge
    Antonyms: discouragement, disincentive, hindrance, prevention

لغات هم‌خانواده inducement

  • noun
    inducement
  • verb - transitive
    induce

ارجاع به لغت inducement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inducement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inducement

لغات نزدیک inducement

پیشنهاد بهبود معانی