گذشتهی ساده:
puncturedشکل سوم:
puncturedسومشخص مفرد:
puncturesوجه وصفی حال:
puncturingشکل جمع:
puncturesسوراخ، پنچر، سوراخ کردن، پنچر شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dagger punctured his lungs.
خنجر ریهی او را سوراخ کرد.
The bicycle tire was punctured.
تایر دوچرخه پنچر شد.
Those defeats punctured his pride.
آن شکستها غرور او را فرونشاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «puncture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/puncture