Puncture

ˈpʌŋktʃər ˈpʌŋktʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    punctured
  • شکل سوم:

    punctured
  • سوم‌شخص مفرد:

    punctures
  • وجه وصفی حال:

    puncturing
  • شکل جمع:

    punctures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
سوراخ، پنچر، سوراخ کردن، پنچر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The dagger punctured his lungs.
- خنجر ریه‌ی او را سوراخ کرد.
- The bicycle tire was punctured.
- تایر دوچرخه پنچر شد.
- Those defeats punctured his pride.
- آن شکست‌ها غرور او را فرونشاند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puncture

  1. noun hole, rupture
    Synonyms: break, cut, damage, flat, flat tire, jab, leak, nick, opening, perforation, prick, slit, stab
  2. verb poke hole in
    Synonyms: bore, cut, cut through, deflate, drill, go down, go flat, knife, lacerate, lance, nick, open, penetrate, perforate, pierce, prick, punch, riddle, rupture
    Antonyms: close, sew
  3. verb deflate someone’s idea, feelings
    Synonyms: blow sky high, discourage, discredit, disillusion, disprove, explode, flatten, humble, knock bottom out, knock props from under, poke full of holes, shoot full of holes, take down a peg, take wind out of sails
    Antonyms: build up

ارجاع به لغت puncture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puncture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puncture

لغات نزدیک puncture

پیشنهاد بهبود معانی