گذشتهی ساده:
disillusionedوجه وصفی حال:
disillusioningتوی ذوق کسی زدن، سرخورده کردن، از توهم بیرون آوردن، ناامید و دلسرد کردن، از خواب غفلت بیدار کردن
The failed project disillusioned her about the company's capabilities.
پروژهی شکستخورده، او را در مورد تواناییهای شرکت ناامید کرد.
The scandal disillusioned the public about the politician's integrity.
این رسوایی افکار عمومی را در مورد صداقت این سیاستمدار از خواب غفلت بیدار کرد.
سرخوردگی، دلسردی، ناامیدی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The disillusion of his beliefs left him feeling lost and confused.
ناامیدی از باورهایش باعث شد که او احساس گمراهی و سردرگمی کند.
The film's ending was a powerful portrayal of disillusion and despair.
پایان فیلم تعریفی قوی از سرخوردگی و ناامیدی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disillusion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disillusion