بهطور ناگهانی، بهطور غیرمنتظره، بهطور غیرمترقبه
The car stopped abruptly in the middle of the road.
ماشین بهطور ناگهانی در وسط جاده متوقف شد.
The weather changed abruptly, and it started to rain heavily.
هوا بهطور ناگهانی تغییر کرد و باران شدیدی باریدن گرفت.
Their friendship ended abruptly after the argument.
پساز آن مشاجره، دوستیشان بهطور غیرمنتظرهای تمام شد.
با بیادبی، با سردی، با برخوردی خشک، با برخوردی غیرصمیمانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She ended the conversation abruptly and walked away.
او با سردی مکالمه را تمام کرد و رفت.
The manager abruptly told the employee to leave the room.
مدیر با بیادبی به کارمند گفت که اتاق را ترک کند.
When I asked him a question, he replied abruptly without even looking at me.
هنگامی که از او سؤال پرسیدم، با برخوردی خشک و بدون اینکه حتی نگاهم کند، پاسخ داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abruptly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abruptly