شکل جمع:
preceptsحکم، امر، فرمان، امریه، خطابه، مقررات، نظامنامه، پند، قاعده اخلاقی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He follows the precepts of his religion.
او از اصول دین خود پیروی میکند.
my mother lived by the precept: "do unto others as you would have them do unto you"
مادرم طبق این دستورالعمل زندگی میکرد: «با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.»
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «precept» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precept