گذشتهی ساده:
presidedشکل سوم:
presidedسومشخص مفرد:
presidesوجه وصفی حال:
presidingکرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست کردن بر، ریاست جلسه را به عهده داشتن، اداره کردن هدایت کردن، سرپرستی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was chosen to preside at the meeting.
او را به ریاست جلسه برگزیدند.
You have to ask the presiding officer's permission.
باید از رئیس جلسه اجازه بگیرید.
Churchill said: "I don't intend to preside over the dissolution of the British Empire"
چرچیل گفت: «هدف من نظارت بر از همپاشی امپراطوری بریتانیا نیست.»
Kamalli presided over the funeral services.
کمالی مراسم ختم را سرپرستی کرد.
Mehri presided at the organ.
مهری نواختن ارگ را به عهده داشت.
flat country presided over by high mountains
سرزمین هموار که کوههای بلند بر آن سایه افکنده است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «preside» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/preside