با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Preside

prɪˈzaɪd prɪˈzaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    presided
  • شکل سوم:

    presided
  • سوم شخص مفرد:

    presides
  • وجه وصفی حال:

    presiding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C1
کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست کردن بر، ریاست جلسه را به عهده داشتن، اداره کردن هدایت کردن، سرپرستی کردن
- He was chosen to preside at the meeting.
- او را به ریاست جلسه برگزیدند.
- You have to ask the presiding officer's permission.
- باید از رئیس جلسه اجازه بگیرید.
- Churchill said: "I don't intend to preside over the dissolution of the British Empire"
- چرچیل گفت: «هدف من نظارت بر از هم‌پاشی امپراطوری بریتانیا نیست.»
- Kamalli presided over the funeral services.
- کمالی مراسم ختم را سرپرستی کرد.
- Mehri presided at the organ.
- مهری نواختن ارگ را به عهده داشت.
- flat country presided over by high mountains
- سرزمین هموار که کوه‌های بلند بر آن سایه افکنده است
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد preside

  1. verb be in authority
    Synonyms: administer, advise, be at the head of, be in driver’s seat, call the signals, carry on, chair, conduct, control, direct, do the honors, govern, handle, head, head up, keep, lead, manage, officiate, operate, ordain, oversee, pull the strings, run, run the show, sit on top of, supervise
    Antonyms: follow, serve

ارجاع به لغت preside

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «preside» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/preside

لغات نزدیک preside

پیشنهاد بهبود معانی