تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(با مشاهده و کنایه و غیره) از عقیده یا گرایش کسی سر درآوردن
(عامیانه) دست به سر و گوش کسی کشیدن (از روی شهوت)
(عامیانه) جان و حال (کاری را) داشتن، از عهده برآمدن
خواستن، میل داشتن، حوصله انجام کاری را داشتن، تمایل داشتن، هوس کردن
احساس سلامتی کردن، احساس خوب داشتن
1- کورمال کورمال رفتن، دست مالیدن و جلو رفتن 2- با احتیاط رفتن، سنجیده گام برداشتن، احتیاط کردن
feel strongly about (something)
(نسبت به چیزی) عقاید محکم داشتن، سخت معتقد بودن (به چیزی)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «feel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feel