گذشتهی ساده:
inferredشکل سوم:
inferredسومشخص مفرد:
infersوجه وصفی حال:
inferringنتیجهگیری کردن، دریافتن (مطلب یا مفهوم)، پی بردن به، (عامیانه) حدس زدن، اشاره کردن بر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We see smoke and we infer fire.
ما دود میبینیم و به آتش پی میبریم.
As may be inferred from the picture, he was a happy man.
بهطوری که از عکس دریافت میشود او مرد شادی بود.
He was inferring that he had no room for all of us.
او داشت بهطور غیرمستقیم میگفت که جا برای همهی ما ندارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infer