گذشتهی ساده:
discernedشکل سوم:
discernedسومشخص مفرد:
discernsوجه وصفی حال:
discerningتشخیص دادن، تمیز دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In the darkness, I could only discern shadows.
در تاریکی فقط سایهها را تشخیص میدادم.
A convoy of ten trucks was discerned by our soldiers this morning.
کاروانی مرکب از ده کامیون امروز صبح توسط سربازان ما شناسایی شد.
to discern right from wrong
درست را از نادرست تمیز دادن
He discerned the quiet sobbing of a woman in the next room.
به زاری آرام زنی در اتاق مجاور پی برد.
I soon discerned her true intention.
بزودی به نیت واقعی او پی بردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «discern» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/discern