Discern

dɪˈsɜrːn dɪˈsɜːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    discerned
  • شکل سوم:

    discerned
  • سوم‌شخص مفرد:

    discerns
  • وجه وصفی حال:

    discerning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تشخیص دادن، تمیز دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- In the darkness, I could only discern shadows.
- در تاریکی فقط سایه‌ها را تشخیص می‌دادم.
- A convoy of ten trucks was discerned by our soldiers this morning.
- کاروانی مرکب از ده کامیون امروز صبح توسط سربازان ما شناسایی شد.
- to discern right from wrong
- درست را از نادرست تمیز دادن
- He discerned the quiet sobbing of a woman in the next room.
- به زاری آرام زنی در اتاق مجاور پی برد.
- I soon discerned her true intention.
- بزودی به نیت واقعی او پی بردم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discern

  1. verb catch sight of; recognize and understand
    Synonyms: anticipate, apprehend, ascertain, behold, descry, detect, determine, difference, differentiate, discover, discrepate, discriminate, distinguish, divine, espy, extricate, figure out, find out, focus, foresee, get a load of, get the picture, get wise to, judge, know, make distinction, make out, note, notice, observe, perceive, pick out, read, remark, rubberneck, secern, see the light, see through, separate, severalize, spot, take in, view
    Antonyms: disregard, neglect, overlook

ارجاع به لغت discern

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discern» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discern

لغات نزدیک discern

پیشنهاد بهبود معانی