فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Comprise

kəmˈpraɪz kəmˈpraɪz

گذشته‌ی ساده:

comprised

شکل سوم:

comprised

سوم‌شخص مفرد:

comprises

وجه وصفی حال:

comprising

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

دربرداشتن، شامل بودن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The club comprised one thousand members.

باشگاه هزار عضو داشت.

Farmers comprise fifty percent of the population.

کشاورزان پنجاه درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The book was comprised of ten chapters.

کتاب مشتمل بر ده فصل بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد comprise

  1. verb make up, consist of
    Synonyms:
    constitute compose contain include form involve embody cover hold encompass amount to add up to take in comprehend embrace encircle enclose span incorporate compass sum up be composed of be contained in subsume engross
    Antonyms:
    exclude lack want need fail except fall short

Collocations

be comprised of

مشتمل بودن بر، دارا بودن

ارجاع به لغت comprise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «comprise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/comprise

لغات نزدیک comprise

پیشنهاد بهبود معانی