گذشتهی ساده:
insultedشکل سوم:
insultedسومشخص مفرد:
insultsوجه وصفی حال:
insultingشکل جمع:
insultsتوهین کردن به، بیاحترامی کردن به، خوار کردن، فحش دادن، بالیدن، توهین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I cannot bear his insults any longer.
بیش از این تاب تحمل توهینهای او را ندارم.
He considers it an insult to his intelligence.
او آن را نوعی اهانت به عقل و شعور خود تلقی میکند.
to add insult to injury
علاوهبر آسیب رساندن توهین هم کردن، صدمه زدن و اهانت هم کردن
He insulted me by turning his back to me and not answering my greeting.
او با پشت کردن به من و پاسخ ندادن به سلام و تعارفم به من توهین کرد.
repeated acute vascular insults
آزردگیهای شدید و مکرر رگها
any insult to the constitution of a patient suffering from tuberculosis
هرگونه افگار به بنیهی بیمار مبتلا به سل
a thermal insult
حملهی حرارتی (ناشی از حرارت زیاد)
توهین کردن به، آماج تحقیر و توهین قرار دادن
قوز بالای قوز شدن، نمک به زخم پاشیدن، شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insult» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insult