فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Whipping

ˈwɪpɪŋ ˈwɪpɪŋ

شکل جمع:

whippings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

تازیانه‌زنی، شلاق‌زنی، زدن شلاق، خوردن شلاق

The sound of the whipping echoed through the corridors.

صدای تازیانه‌زنی در راهروها پیچید.

The whipping was administered as punishment for his disobedience.

شلاق‌زنی به عنوان مجازات برای نافرمانی او اجرا شد.

noun

شلاق، تازیانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

leather whipping

شلاق چرمی

She gripped the whipping tightly in her hand.

تازیانه را محکم در دستش گرفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whipping

  1. noun beating
    Synonyms:
    punishment flogging thrashing pounding licking spanking walloping caning pasting tanning pummeling trouncing

ارجاع به لغت whipping

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whipping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whipping

لغات نزدیک whipping

پیشنهاد بهبود معانی