شکل جمع:
whippingsتازیانهزنی، شلاقزنی، زدن شلاق، خوردن شلاق
The sound of the whipping echoed through the corridors.
صدای تازیانهزنی در راهروها پیچید.
The whipping was administered as punishment for his disobedience.
شلاقزنی به عنوان مجازات برای نافرمانی او اجرا شد.
شلاق، تازیانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
leather whipping
شلاق چرمی
She gripped the whipping tightly in her hand.
تازیانه را محکم در دستش گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whipping» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whipping