Incipience

ɪnˈsɪpɪəns ɪnˈsɪpɪəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
( incipiency ) وضع مقدماتی ابتدایی، حالت نخستین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incipience

  1. noun beginning to exist or to be apparent
    Synonyms:
    incipiency
  1. noun the act or process of bringing or being brought into existence
    Synonyms:
    beginning start commencement opening initiation launch inception origination inauguration kickoff incipiency leadoff

ارجاع به لغت incipience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incipience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incipience

لغات نزدیک incipience

پیشنهاد بهبود معانی