فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Eruption

ɪˈrəpʃn̩ ɪˈrʌpʃn̩

شکل جمع:

eruptions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

(آتشفشان و غیره) فوران، انفجار، برون‌فشانی، آتشفشانی، آب‌فشانی، بخار فشانی

the eruption of Alvand.

آتشفشانی کوه الوند.

tooth eruption

بیرون آمدن دندان

noun

(احساسات یا شورش و بلوا و غیره) بروز، نشان دادن یکباره، منفجر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the eruption of an epidemic

بروز بیماری همه‌گیر

eruption of war

بروز جنگ

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The crowd erupted in cheers

تماشاگران از/به تشویق منفجر شدند

noun

پزشکی جوش (به وجود آمدن یکباره جوش بر روی پوست بدن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

skin eruptions

جوش‌های پوستی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد eruption

  1. noun ejection
    Synonyms:
    discharge explosion burst outbreak outburst flow vomiting blast venting blow-up flare-up gust sally breakout access

ارجاع به لغت eruption

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eruption» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eruption

لغات نزدیک eruption

پیشنهاد بهبود معانی