فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Uprising

ˈʌpˌraɪzɪŋ ˈʌpˌraɪzɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    uprisings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    شورش، طغیان، قیام، برخاست، بلوا، برخیزش
    • - to put down an uprising
    • - شورش را فرونشاندن
    • - those street skirmishes were a prelude to the general uprising.
    • - آن جنگ‌های خیابانی مقدمه‌ی شورش همگانی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد uprising

  1. noun disturbance
    Synonyms: insurgence, insurrection, mutiny, outbreak, rebellion, revolt, revolution, riot, upheaval
    Antonyms: calm, peace

ارجاع به لغت uprising

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uprising» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uprising

لغات نزدیک uprising

پیشنهاد بهبود معانی