با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Obsession

əbˈseʃn əbˈseʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    obsessions

معنی و نمونه‌جمله

noun B2
عقده روحی، فکر دائم، وسواس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His obsession with money is not new.
- وسواس فکری او نسبت به پول تازگی ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obsession

  1. noun fixation; consumption with belief, desire
    Synonyms: attraction, ax to grind, bug in ear, case, complex, compulsion, concrete idea, craze, crush, delusion, enthusiasm, fancy, fascination, fetish, hang-up, idée fixe, infatuation, mania, monkey, must, neurosis, one-track mind, passion, phantom, phobia, preoccupation, something on the brain, thing, tiger by the tail
    Antonyms: indifference

ارجاع به لغت obsession

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obsession» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obsession

لغات نزدیک obsession

پیشنهاد بهبود معانی