شکل جمع:
emotionsاحساس، هیجان، شور، عاطفه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Reason rather than emotion forms the main basis of his marriage.
شالودهی اصلی زندگی زناشویی او بر عقل استوار است نه بر احساسات.
Suddenly he became angry but quickly controlled the emotion.
ناگهان خشمگین شد ولی به سرعت احساسش را کنترل کرد.
She was overcome by emotion when she heard of her friend's death.
هنگامی که خبر مرگ دوست خود را شنید، احساس بر او غالب شد.
The commander was listening to the soldiers' emotions about the war.
فرمانده به احساسات سربازان نسبت به جنگ گوش فرا میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «emotion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emotion