با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rave

reɪv reɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    raved
  • شکل سوم:

    raved
  • سوم‌شخص مفرد:

    raves
  • وجه وصفی حال:

    raving
  • شکل جمع:

    raves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
دادوبیداد کردن، قیل‌وقال کردن، بدوبیراه گفتن، جاروجنجال راه انداختن، پرت‌وپلا گفتن، دادوفریاد راه انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He raved like a madman and threw the dishes out of the window.
- او مانند دیوانه‌ها دادوبیداد می‌کرد و ظرف‌ها را از پنجره به بیرون می‌انداخت.
- She's always raving about the government.
- او همیشه در مورد دولت بدوبیراه می‌گوید.
verb - intransitive informal
باحرارت‌واشتیاق صحبت کردن، تعریف‌وتمجید کردن، تحسین کردن
- The critics all raved about his latest film, calling it a cinematic masterpiece.
- منتقدان همگی درباره‌ی آخرین فیلم او با حرارت‌واشتیاق صحبت کردند و آن را یک شاهکار سینمایی نامیدند.
- She raved about the new restaurant, saying it was the best meal she had ever tasted.
- او از رستوران جدید تعریف‌وتمجید کرد و گفت این بهترین غذایی بود که تابه‌حال چشیده است.
adjective informal
تمجیدآمیز، قابل‌ستایش‌، تحسین‌برانگیز
- the rave reviews of his new movie
- نقدهای تحسین‌برانگیز فیلم جدیدش
- She was known for her rave reviews on art exhibitions.
- او به‌خاطر نقدهای تحسین‌برانگیزش در نمایشگاه‌های هنری شهرت داشت.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی پارتی، جشن، مهمانی رقص
- We attended a rave last night.
- ما دیشب در یک پارتی شرکت کردیم.
- Let's go to the rave tonight and dance until dawn.
- بیا امشب به پارتی برویم و تا بامداد برقصیم.
verb - intransitive
خروشیدن، یورش بردن، هجوم بردن، ناگهان حمله کردن
- The crowd began to rave towards the stage as soon as the band started playing.
- به‌محض اینکه گروه شروع به نواختن کرد، جمعیت به‌سمت صحنه هجوم بردند.
- The angry protestors rave through the streets demanding justice for their cause.
- معترضان عصبانی در خیابان‌ها یورش بردند و خواستار اجرای عدالت برای آرمان‌ خود شدند.
verb - transitive
دیوانه شدن، عصبی شدن، به جنون رسیدن
- The customer stormed out of the store, raving about their poor service.
- مشتری در مورد خدمات ضعیف‌شان عصبی شد و از فروشگاه خارج شد.
- He began to rave uncontrollably after consuming too many energy drinks.
- او پس‌از مصرف بیش از حد نوشیدنی‌های انرژی‌زا دیوانه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rave

  1. verb talk endlessly
    Synonyms: babble, be delirious, bloviate, blow one’s top, carry on, come unglued, declaim, flip one’s lid, freak out, fume, gabble, go ape, go bananas, go crazy, go mad, harangue, jabber, make a to-do, mouth, orate, perorate, prate, prattle, rage, rail, rant, rattle on, roar, run amuck, splutter, storm, talk wildly, thunder, wander, retort
  2. verb be very enthusiastic
    Synonyms: be delighted, be excited, be mad about, be wild about, bubble, carry on about, cry up, effervesce, enthuse, fall all over, go on about, gush, make a to-do, praise, rhapsodize
    Antonyms: denounce, discourage

ارجاع به لغت rave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rave

لغات نزدیک rave

پیشنهاد بهبود معانی