گذشتهی ساده:
bloviatedشکل سوم:
bloviatedسومشخص مفرد:
bloviatesوجه وصفی حال:
bloviatingانگلیسی آمریکایی پرچانگی کردن، لافزدن طولانی، پرحرفی کردن، پرگویی کردن (با ادعای زیاد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The speaker bloviated so much that the audience lost interest.
سخنران آنقدر پرگویی کرد که مخاطبان علاقهشان را از دست دادند.
She tends to bloviate whenever she feels insecure.
هر وقت احساس ناامنی میکند، به پرچانگی میافتد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bloviate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bloviate